خانه » روزنگار » صفحه 9

نه ساله بودم و کلاس سوم ابتدایی. ظهر شده بود و آماده می شدم که بروم دبستان فردوسی که دو کوچه آنسوی خانه مان بود. از ننه ام استکان و نعلبکی خواستم که چای بخورم و به مدرسه بروم. مادرم ابتدا نعلبکی را به من داد. سپس یک استکان پیدا کرد و به من داد ادامه مطلب

ای شاهد* شکرگو وی شاعر شعف گو!
آوازه ات بپیچید بر هر کران و هر کو

شعر تو خوش عروض و در انتها مقفّی است
لیکن ندیده بودم نقلی بَدَل بدین رو

من دیده ام که شعری شکلی دگر پذیرد
کاین رسمِ کهنه بوده بر شاعران چونان خو

لیکن به نقل یک شعر هرگز سخن ادامه مطلب

صنعت تلمیع خطاب به استاد حبیب اژدری شاهد:

کنون ای شاهد* شاهر! قدم قویدوم بو میدانه
برای شاعری چون من ، گرکدیر اولما دیوانه

سنینله من ، گل و بلبل ؛ دولاننام گرد آن سنبل
سنین تک من بو عالمده ، ندیدم فرز و فرزانه

قونوش شاهد بئله ایتگی ، گهی تات و گهی ترکیادامه مطلب

مثنوی چوپان دروغگو در میانه

  • شنیدستم که در دوران دیرین

    ز جمله قصه های تلخ و شیرین

     

    شبانی بود در كوی میانه (شهری از آذربایجان)

    همان كوی بزرگان زمانه

     

    شبانی با زبانی پر ز حیله

    فریب مردم او را بود پیشه

     

    به هر گه گلّه می افتاد در ره

    نه گلّه بل قطاری بی سر و ته

     

    ز گاو و

ادامه مطلب