دلتنگی استاد اجلی به آشیق بولود و تماس تلفنی او
روزی با استاد اجلی به نمایشگاه خط ابداعی استاد شاهد در نگارخانه بهزاد می رفتیم.
در راه استاد اجلی گفتند: یک قراری هم بگذار که به دیدن آشیق بولود برویم.
گفتم: چرا یک دفعه به یاد آشیق بولود افتادید؟ شما که قبلاً همدیگر را نمی شناختید؟
استاد اجلی ادامه دادند: ما باید احترامش را حفظ کنیم. او یک اسطوره است. امروز دلم هوایش را کرد ولی تلفنش را نداشتم زنگ بزنم.
در حالیکه غرق در ادب و احترام استاد به آشیق بودم در کمال تعجب تلفنم زنگ خورد. روی صفحه موبایل نوشته بود: “آشیق بولود”! اصلاً باور کردنی نبود. خدایا! آشیق بولود در سال دو یا سه بار زنگ می زند آن هم الآن؟!
به هرحال واقعیت داشت و من باید به تلفن پاسخ می دادم. تا تلفن را برداشتم استاد آشیق بولود بدون مقدمه و تعارف شروع کردند: آقای نائبی! منیم یاشیم نه قده ر دی؟ من الآن 80 – دا یام. بویون صاباحیم بیلینمیر. نیه سندن خبر یوخ؟
به هرحال سهل انگاری ام را از دل استاد درآوردم و دلتنگی استاد را به وی منتقل کردم و قرار شد در اسرع وقت به دیدنشان برویم ولی همیشه ارتباط تله پاتی و ماورا الطبیعتی شخصیتهای آسمانی برایم اثبات شد. این انسانهای پاک به راحتی با هم ارتباط دلی برقرار می کنند.