خانه » مهر یار

مهر یار

گفتی که بسته ای به دلت مهر یار ؛ کو؟
من آن ندیده ام تو اگر دیده ایش ، گو!

این دل به مهر توست چنان بحر بی کنار
آن دل بود به مهر من انگار نهر و جو

رفتی به کنج خلوت و من در فراق تو
رفتم سراغ هر در و هر خانه ، کو به کو

“گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار”
من غرق بحر عشقم و بر ساحل است او

یارب! تو خود لطافت و نرمی عطا نما
بر یار بی مروت و سخت و شکن سبو

از بس که دوختم به رهت دیدگان خود
دیگر نمانده است در این چشم و دیده ، سو

کوته کن این سخن ، برو ای صادق غريب
بس بس! که سنگِ سخت بود نرمتر ازو

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها